شهربازي
امروز با مامان فريناز و بابامهدي رفتم شهربازي و كلي خوش گذروندم ...
نویسنده :
مامان فریناز
12:17
موتورسواري با عمو جون
خداحافظي با خاله جوناي مهد
بعد از جشن شكوفه ها رفتم مهد كودك قبليمو و با همه خاله جونام خدافظي كردم ...
نویسنده :
مامان فریناز
14:49
جشن شكوفه ها
امروز رفتم مدرسه جشن شكوفه ها بود ديگه قرار با سواد بشم ...
نویسنده :
مامان فریناز
13:37
شنا بدون كمك بازو بند😊
دندون پزشكي
در انتظار نوبت براي رفتن پيش خاله نگار واسه كار دندون و الان نوبتم شد و خاله نگار داره دندونامو درست ميكنه ...
نویسنده :
مامان فریناز
18:02
تولد شش سالگيم
اين از تولد خوبمممم ولي وسط تولد برقامون رفت اول بعد از ي ربع وصل شد ولي دوباره بعد از ده دقيقه دوباره قطع شد.....موقع كادو باز كردن و عكس با كيك انداختن برق نداشتيم با چراغ قوه هاي موبايل نور مينداختيم و عكس ميگرفتيم ...
نویسنده :
مامان فریناز
11:21
تولدت مبارك پسرم
عطر موهايت… نرمي دستانت.. راه رفتنت… صدايت.. حرف زدنت.. نگاه کردنت.. همه و همه مرا وا ميدارد که در اين روز شکر گذار باشم که شراب ناب چشمانت را مينوشم به تو تبريک نميگويم به خودم تبريک ميگويم که چون تويي را دارم تولدت مبارک ...
نویسنده :
مامان فریناز
22:27
روز شماري
فقط يك روز مونده هوراااا ديگه دارم بزرگ ميشم قراره با سواد بشم مامان جونم ميخواد واسم پنجشنبه تولد بگيره با دوستام....تم تولدم بن تن....
نویسنده :
مامان فریناز
10:03