تینا جون
پسر عزیزم من مامان فرینازم که مجبورم تا چند وقت جای تینا رو پر کنم و وبلاگتو سرپا نگه دارم آخه تینا بینی شو عمل کرده و تا یه مدت نمیتونه برامون مطلب بزلره واسه همین خودم دست بکار شدم تا بعد از مدتها یه چیزایی و برات بنویسم. عزیز دلم دیگه تا 2 سالگی فاصله ایی نمونده تا 1 ماه دیگه 2 ساله میشی روند رشدت تو این یکی دو ماهه خیلی تعجب آوره شب میخوابی و صبح که بلند میشی کلی کار جدید انجام میدی. الان حدود 10 روزه که دیگه جمله میگی جمله هایی که شامل 2 یا 3 کلمه است یه چیز جالب اینکه بعضی وقتها فکر میکنم همه حرفهایی که توی این 2 سال شنیدی حفظ کردی و الان داری همه رو بهمون تحویل میدی. در کل کارات خیلی جالب و هیجان آوره.خیلی خوبه که هستی عزیزم.راستی از الان دارم خودمو واسه تولدت آماده میکنم و به تمش فکر میکنم کار سختیه مخصوصا که تینا هم خیلی نمی تونه بهمون کمک کنه و مامان باید به تنهایی خیلی از کارا رو بکنه حتما هر کاری کردم اینجا مینویسم برات پسر گلم. دوست دارم عزیزم.